مقدمه
موضوع این بحث، نقد رؤیاهای رسولانۀ دکتر سروش است که سر و صدای زیادی پر کرده است. ولی آیا این نظریه سابقۀ تاریخی داشته است و یا یک نظریۀ جدید است؟!
خالی از لطف نیست که بدانیم که این نظر مشرکان مکّه بود:
﴿بَلۡ قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمِۢ بَلِ ٱفۡتَرَىٰهُ بَلۡ هُوَ شَاعِرٞ فَلۡيَأۡتِنَا بَِٔايَةٖ كَمَآ أُرۡسِلَ ٱلۡأَوَّلُونَ٥﴾ [الأنبياء: 5].
«بلکه (آنها) گفتند: (آنچه او آورده) خوابهای آشفته است، بلکه آن را به دروغ (به خدا) افترا بسته است، (نه) بلکه اوشاعر است، پس (اگر راست میگوید) برای ما معجزهای بیاورد، چنانکه پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند».
ولی خود قرآن جواب این شبهۀ مشرکین مکه را میدهد:
﴿لَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ كِتَٰبٗا فِيهِ ذِكۡرُكُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٠﴾ [الأنبياء:10].
«به راستی به سوی شما کتابی نازل کردیم که آوازه (و عزت) شما در آن است، آیا خرد نمیورزید».
این جواب خوابهای آشفته است و خوابهای آشفته هیچ هدایتی نمیتواند کند، بلکه این کتابی است که از جانب بالا (خدا) نازل شده است. به لحن آن دقت کنید! به بیان آن دقت کنید! به هدف آن دقت کنید! که مردم را به تعقّل دعوت میکند.
البته ما قصد توهین به دکتر سروش و متهم کردن ایشان به شرک را نداریم، بلکه فقط توضیح میدهیم که این شبهۀ ایشان دارای سابقۀ تاریخی است.
داستان از آنجا شروع میشود که دکتر سروش یک سلسله مقالاتی به اسم رؤیاهای رسولان دارند، چکیدۀ مجموع این پنج مقاله این است که پیامبر اکرم ج مورد خطاب خدا نبوده است، بلکه اموری را در خواب رؤیت میکرده است و بعد وقتی که بیدار میشدند این خوابها را تعبیر میکردند، مثلاً قیامت اینگونه خواهد بود و کذا و کذا... در واقع رسالت ایشان رسالت رؤیاگونه بوده است تکلمی از جانب خدا به او نشده است و کلامی به او گفته نشده است.
اولین سؤالی که مطرح شده است، این است که تفاوت رؤیا با وحی در چیست؟ چون دکتر سروش رؤیا را همان وحی میدانند!
در رؤیا انسان ارتباطش با خارج علی الظاهر قطع شده است، نه چشمش چیزی میبیند و نه گوشش چیزی میشنود، و توجه به درون و باطن است امّا وحی اینگونه نیست.
در قرآن در سوره طه [آیه 114] آمده است:
﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ﴾.
«به (تلاوت) قرآن شتاب مکن؛ پیش از آن که وحی آن برتو تمام شود».
در این آیه معلوم میشود که پیامبر ج به مانند خواب، از دنیای بیرون غافل نیست.
یعنی در حال خواندن قرآن برای مردم است و به او وحی میشود که شتاب مکن و حتی میتواند خود را کنترل کند و خواندن قرآن را ادامه ندهد. ولی در خواب یک نوع بیاختیاری در ما وجود دارد و ما توان کنترل کارهای خود را نداریم.
خواب چیست و چه ارتباطی با وحی دارد؟
باید بررسی کنیم که خواب چیست و چه ارتباطی میتواند با وحی داشته باشد؟
ما یک سلسله احساساتی از حوادثی که برای ما پیش میآید پیدا میکنیم؛ احساس غم، احساس شادی، احساس خشم، احساس خشنودی و احساس لذت... . این احاساسات گوناگون که در ما ایجاد میشود، به عنوان مثال: «ترس»، شما فرض کنید در دست من یک قوری بلورین است، ولی یک دفعه از دست من لیز خورده و میافتد و میشکند و در این هنگام با یکّه خوردن، احساس ترس در ما ایجاد میشود. این ترس در ضمیر ناخودآگاه ما پنهان میشود و در عالم خواب مجال ظهور پیدا خواهد کرد؛ همه میدانیم که خواب عالم احساس و تخیل است.
این ترس، قوۀ خیال من را تحریک میکند که یک صورت مناسب برای این ترس بسازد و این ترس در آن صورت مناسب تجلی کند.
به عنوان مثال تخیل به ما میگوید: دزدی در خانه است و یا فردی مورد حملۀ یک شیر قرار گرفته است. در واقع خوابگذار کسی است که این حملۀ شیر را به چند روز گذشته ربط میدهد؛ یعنی یک ترس پنهان در تو وجود دارد و قوۀ خیال، تو را تحریک کرده است و ترس به این صورت تجلّی کرده است.
بنابراین، خوابها احساسات به علاوه قوّه تخیل هستند (به جز خوابهای صادقانه)، قوّه تخیل احساس را تحت تأثیر میگذارد و صورتهای جدیدی میسازد و از بین میبرد؛ ولی در مورد وحی ابداً این مسئله مطرح نبوده است.
درست است که پیامبر ج در هنگام دریافت وحی حالتی غیر عادی پیدا میکرد، ولی در هنگام گفتن حدیث در حالتی عادی آن را روایت میکردند.
به عنوان مثال:
حدیث:
«طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ [ومسلمة]»[1].
نه آهنگین است و نه پیامبر ج در حالت نیمه بیهوشی قرار میگرفت. ولی وحی آهنگین است، مثلاً:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣ عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ٤﴾ [الرحمن: 1-4].
علاوه بر آهنگین بودن وحی، پیامبر ج به حالت از خود بیخودی دست پیدا میکرد، یعنی مجال تفکّرکردن نداشت تا به مانند حدیث تفکّر کند و بعد بگوید.
حالت وحی را حتی مخالفین اسلام هم نتوانستهاند انکار کنند، غالب خاورشناسان مخالف اسلام به مانند: گلدزیهر و یا لامنس و... میگفتند که پیامبر غش میکرد و به پیامبر ج تهمت هیستری میزدند، ولی این تهمت آنها یک معضل مهم داشت که قادر به حل آن نبودهاند. یک آدم هیستریک معمولاً دچار کف آلود شدن دهان میشود، جیغ میزند، هذیانگویی میکند [و] اگر از قبل مطالبی را در ذهن آماده کرده باشد، در اثر فشار عصبی این مطالب پراکنده میشوند و مطمئناً فردی هیستریک بعد از شوک عصبی هیچگاه چنین جملاتی به زبان نمیآورد؛
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣ عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ٤﴾ [الرحمن: 1-4].
این نظم و این ترتیب و حکمت قوانین و این عمق آیات قرآن، آیا چنین چیزی از یک فرد مریضِ روانی بر میآید؟ این مطالب نشان دهندۀ یک فرد فوقِ سالم است؛ نه یک آدم مریض. همچنین اگر آنگونه که خاورشناسان میگویند پیامبر ج بیمار بود! پس چطور پیامبر ج در عرض 23 سال یک امّت را از صفر به نقطۀ اعلی رساند؟ و قبل از مرگ یک جامعه را رهبری کرده بود، یک جامعه دارای حکومت که بعد از او فاتح چند امپراطور شد[2].
این فرد در میان مردم قاضی، و امام جمعه و جماعت بود. آیا یک فرد بیمار از عهده این موارد برمیآید؟
ژاندارک یک دختر فرانسوی بود، این دختر بیمارگونه بود و دچار توهم میشد، مثلاً میگفت: «اشباح به من گفتهاند ما بر انگلیس پیروز میشویم». و مردمان زیادی را با خود همراه ساخت، ولی در جنگ شکست خورد و نیروهای انگلیسی او را در میان مردم فرانسه به آتش کشیدند.
این فردِ بیمار اصلاً نتوانست در جنگ موفّق شود، چه برسد به رهبری یک جامعه و ساخت یک تمدن جدید.
لنین وقتی که حزب کمونیست را تشکیل داد، یک جماعت عظیم معروف به پوپولیستها در پشت سر او بودند و وقتی که برادرش را کشتند او بر روی باقی ماندههای پوپولیستی، کمونیسیم را بنا کرد.
ولی پیامبر ج از صفر شروع و یک به یک از افراد مختلف را شروع به دعوت کرد.
حال دکتر سروش – هداه الله – ادعا میکند پیامبر ج بر اساس رؤیا، قرآن را بیان میکرده است، ولی آیا یک رؤیا میتواند چنین تغییری در جامعه ایجاد کند؟
مردم سؤالهای مختلفی از او میکردند[3]، در مورد ماههای حرام[4] در مورد انفاق[5] در مورد عادات ماهیانه[6] و... ولی آیا در هر دفعه پیامبر ج میخوابید و بعد از بیدار شدن جواب آنان را در قالب آیات قرآنی میداد؟!
به غیر از این اگر منشاء نبوّت وحی باشد، پس خاتمیّت چه معنی دارد؟
فرق بین یک رائی (بیننده خواب) با یک نبی در چیست؟
پیامبر ج هم به مانند همۀ مردم خواب میدید!
در صفحه اول صحیح بخاری باب (آغاز وحی) از عایشه امالمؤمنین ل نقل است که:
«مقدمات وحی پیامبر ج رؤیایی صادقانه بودن و هر شب که پیامبر ج میخوابید حوادثی که فردا اتفاق خواهد افتاد را میدید و میگفت، ولی این رؤیای صادقانه قطع شد»[7].
دکتر سروش میگوید: «اعتکاف پیامبر در غار، خود زمینهای در این احوال روحی بود؛ یعنی پیامبر ج به مانند یک مرتاض که ریاضت میکند ریاضتکش بوده است و به داخل غار رفته است».
ولی دکتر سروش از این نکته غافل است که ریاضت در غار و یا هر جای دیگر، باعث کسب اطلاعات نمیشود. اگر کسی جغرافیا نداند، 50 سال هم در یک غار مشغول ریاضت باشد، جغرافیدان نمیشود. البته ممکن است بر اثر فشار ریاضتی در فرد، صلابت، عزم و اراده ایجاد شود، ولی باعث ایجاد معلومات نخواهد شد.
پیامبر اسلام ج به مردم معلومات داده است. مثلاً داستانهای انبیاء را تعریف کرده است، در مورد آینده مطالبی را نقل کرده است، ولی با غار رفتن به معلومات کسی چیزی اضافه نمیشود؛ حداکثر باعث افزایش ارادۀ انسان میشود.
پیامبر ج صراحتاً اعلام میکرد که این معلومات را از کسی نگرفته است و علناً دشمنانش را تحریک میکرد تا بگویند این معلومات را ما به تو یاد دادهایم ولی کسی نتوانست چنین ادعایی کند.
﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِينَ٤٩﴾ [هود: 49].
«اینها از خبرهای غیب است که آن را به تو (ای پیامبر) وحی میکنیم، نه تو، و نه قومت پیش از این آن را نمیدانستید، پس صبر کن، بیگمان عاقبت از آن پرهیز گاران است».
با توجه به اینکه این آیه در مکّه نازل شده است و مکّه منطقۀ کوچکی بود، ولی هیچگاه یکی از افراد مکّه ادعا نکرده است که به پیامبر ج این موارد را یاد داده است و یا شاهد یادگیری مطالب توسط او بوده است.
حتی یکی از نزدیکترین و سرسختترین دشمنانش که از کودکی با او آشنا بود، یعنی عمویش ابو لهب نیز، هیچگاه ادعا نکرده که مطالب قرآن را قبلاً به او یاد داده است و یا از جایی یاد گرفته است.
بنابراین اساساً مسئله رؤیاها با وحی به طور طبیعی متفاوت است. پیامبر ج وقتی وحی بر او نازل میشد، نیمه بیهوش میشد و نه اینکه با تفکر چیزهایی را از خود بسازد. و وقتی که هوشیار بود حدیث میگفت، ولی شکل حدیث با قرآن بسیار متفاوت است.
آیا محمد ج مخاطب قرآن بود؟
سروش میگوید: «محمد مخاطب نبوده است، بلکه به مانند یک رؤیا شاهد سلسله اموری بوده است و بعد از بیرون آمدن از شهود خود، آنها را بیان میکرده است».
و سروش مدعی میشود که «قُل» در قرآن نیز مدعی بر مخاطب بودن پیامبر ج نیست؛ چرا که انسان به خود نیز میگوید «بگو»
بهتر است جواب او را با آیات قرآن بدهیم:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ﴾ [المائدة:41].
«ای پیامبر! کسانی که در (راه) کفر شتاب میکنند، تو را اندوهگین نسازند».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ﴾ [المائدة: 67].
«ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، (به مردم) برسان».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤﴾ [الأنفال:64].
«ای پیامبر! خداوند تو را و کسانی از مؤمنان را که از تو پیروی کردهاند؛ (از شر دشمنان) کفایت میکند».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَى ٱلۡقِتَالِۚ﴾ [الأنفال: 65].
«ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ تشویق کن».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّمَن فِيٓ أَيۡدِيكُم﴾ [الأنفال: 70].
«ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شما هستند بگو...».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡ﴾ [التوبة: 73].
«ای پیامبر! با کافران ومنافقان جهاد کن, وبرآنان سخت بگیر».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ﴾ [الأحزاب: 1].
«ای پیامبر ! از خدا بترس».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ﴾ [الأحزاب: 28].
«ای پیامبر ! به همسرانت بگو...».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٤٥﴾ [الأحزاب:45].
«ای پیامبر! ما تو را گواه، و بشارتدهند
نظرات